روزمره گی های من و دخترم
سلام به عروسک مامان واقعاً شرمنده از این همه غیبت طولانی، واقعا با کار بیرون و کار خونه و البته یه دخملی شیطون به وبلاگ نویسی نمیرسم دیگه، الان هم تونستم بعد از خواب کردن شما بیام و بنویسم، ممکنه مطالبم یکم پراکنده باشه ولی خوب چیکار کنم دیگه این روزهای ما اینطوری میگذره که صبح ها شما رو میبرم خونه مامان جون و تا ساعت 2.30 که میام شما اونجایی و حسابی اتیش میسوزونی اونجا، وقتی هم که میام دنبالت چنان ذوق میکنی و خودتو تو بغلم پرتاب میکنی که همه خستگیم از تنم بیرون میره وقتی میایم خونه یه 2 ساعتی میخوابیم بعد نهار و بعد از ظهرمون هم به بازی با مهرسا و کار خونه میگذره و اما شب که میشه غصه منم شروع میشه واسه خوابوندنت؟؟؟ جدیدا اینجوری ش...
نویسنده :
مامان مهرسا
1:06